فرنیکافرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

farnika

فرنیکا و خواهر و برادر های خیالی

یادم میاد مامان جون همیشه تعریف میکرد که من وقتی بچه بودم و میدیم دوستام خواهر یا برادر دارن ، گریه میکردم و التماسشون میکردم که ما هم بریم یکی بخریم حالا همون قضیه واسه خودم تکرار شده قضیه از اون جا شروع میشه که تو مهدکودک چون بعضی از دوستات از خواهر و برادر هاشون تعریف میکنن تو هم فکر میکنی که خواهر و برادر داری اوایل که میگفتی یه خواهر دارم اسمش النا هست بعدش میگفتی من یه داداش و یه برادر و یه خواهر و یه آبجی دارم حتی یادم میاد یه روز که داشتی از خواهرت واسه یه خانم دکتری تعریف میکردی ازم پرسید : خواهر داره ؟ گفتم خواهر خیالیشه خانم دکتر(به هوای اینکه نمیدونی معنی خیالی چیه!!!)کلی بهت برخورد و با ناراحتی گفتی ما...
11 شهريور 1396

یه عکس از اینجا از من بنداز

برعکس پارسال که هر موقع میخواستیم ازت عکس بندازیم یا قیافتو کج و کوله میکردی یا روتو بر میگردوندی و اذیت میکردی امسال تا یه پارکی جایی میریم از تو و در و دیوار باید مدام عکس بگیریم قربون خودت و اون ژست گرفتن هات بشم من عزیزمممممممممم ...
3 شهريور 1396

فرنیکا در مهد هما

یک صبحانه خوب با دوستان تو حیاط مهد جشن تولد متولدین تابستان تو مهد فرنیکا در حال شن بازی با دوستان تو محوطه حیاط یک روز خوب خوشحال و خندان کنار دوستان در حال ماهیگیری فرنیکا در حال ساخت کلاژ اقیانوس در کل خیلی عاشق مهد و دوستات هستی و پنج شنبه و جمعه که مهد نمیریم خیلی دلتنگ دوستات میشی مخصوصا پریا و مهراد و ستایش     ...
2 شهريور 1396
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به farnika می باشد